آسمان چشمهایم طوفانی دارد از غم...
اقیانوسی دارد به اندازه ی دلتنگی هایم...
پاهایم دگر در گل های بارانی, نه لذت با تو بودن دارد... و نه غم دوری از تو...
قصه ی غصه هایم پایانی ندارد, دلم آرام نمی گیرد...
خورشیدم با آسمانش قهر است!
رودها غرق در دریای سکوتند!
دلم آرام نمیگیرد...
نظرات شما عزیزان:
|